- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
ذکرهای سقائی شهادت حضرت مسلم بن عقیل و فرزندان او
پخش سبک ۳ (به سبک دل تو را من اگر شکستم ) دو طفل بی کس، ز مسلم زار به دست حارث، شده گـرفـتار ز ظـلـم آن خـصـم آل اطـهـار گـفـتند او را، به چـشم گـریان ************* بند دوّم ************* ای دشمن دون، رحمی به ما کن یتیم و زاریم، خوف از خدا کن بـابـا نـداریـم؛ مـا را رهـا کـن مکُش تو ما را، در این بیابان **شعر از: محمد مسکین** ******************************************** پخش سبک ۱۶ ( به سبک : شه دین به همره یاوران) دو عـزیـزِ مـسـلـمِ مـه لـقـا (۲) دو غــــریـب وادیِ نــیـــنــــوا دو نــهــال گــلــشــن کــربــلا شـده پــرپـر از سـتـم ای خــدا ********** بند دوّم ********* دو اسیر دست جـفا و کین (۲) دو صغـیر و کودکِ دل غـمین دو یـتـیـم و بیکس و بیمعـین دو حـزیـن مـضـطـر و مـبـتلا **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۲ پخش سبک ۳۹ ( به دو سبک مختلف) یـتـیـمان مـسلـم، ز مـاتـم حـزیـنـنـد ز داغ پـدر، سـوگـوار و غـمـیـنـنـد ز هجـران مادر، به محنت قـرینـند به غربت جان در راه دین میسپارند(۲) ************** بند دوم ************** صغـیر و غـریب و بـدون معـیـنـند بـه کـوفـه اسـیـر عــدوی لـعـیـنـنـد فــدائـی مــظـلــومـی شــاه دیــنــنـد به غربت جان در راه دین میسپارند(۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۲۹ فرزندان مسلم دو عـزیزِ نـازنین (۲) مَـه جـبـین و بیقـرین یــادگــارِ مُــسـلــمـنـد آن سفـیرِ شاهِ دین (۲) «هر دو زار و مضطرند دل غمین مـادرند»(۲) ********** بند دوّم ********* دو یتـیمِ دل غـمین (۲) بـیپـنــاه و بـیمـعـین دو گــلِ مـــحـــمّــدی پرپر از جفا و کین (۲) «هر دو زار و مضطرند دل غمین مـادرند»(۲) ********** بند سوّم ********* کـودکـان نازنــیـن (۲) بی پـنـاه و دل غـمـیـن یـــادگــار مــسـلـم آن جان نـثار بی قـرین (۲) «عـتـرت پـیـغـمـبـرند دل غمین مادرند» (۲) ********** بند چهارم ********* نـو گـلان بـاغ دین(۲) پـرپـر از جـفـا و کین بـی گــنــاه و نــاتـوان زار و بی کس و حزین(۲) «عـتـرت پـیـغـمـبـرند دل غمین مادرند» (۲) **شعر از: محمد رنگچیان** ******************************************** پخش سبک ۴۴ (به سبک: حسین جان حر نالانم) تو ای مسلم، بیا بنگر(۲) دو طفلانت، چو گل پرپر ز هجـرانت، به چـشم تـر به دل دارند، غم مادر(۳) ********** بند دوّم ********* شده کـوفـه، چو غـم خانه بـــرای آن، دو دُردانـــــه فـــدا کــردنــد مـــردانـــه چو جان در دین پیغمبر(۳) **شعر از: محمد رنگچیان** ********************************************
: امتیاز
|
آغاز ماه محرم و مناجات اول مجلس
نسیـم روضه وزیده محـرّم آمده است زمان گـریه به ارباب عالم آمده است دوباره بیرق و پرچم دوباره طبل و کـتل که ماه مرثیه وغصه و غم آمده است دوباره سینه سپـرهای کـربـلا جمعـند که لحظههای خوش نوحه و دم آمده است تمام صحـن حسیـنـیه ازدحـام گداست که جا برای هزاران چو من کم آمده است فقط نه نوح، نه موسی نه یوسف و یعقوب دراین عزاکده عیسی بن مریم آمده است بـیا که اشک بـریـزی کـنار پـیـغـمـبر چرا که فاطمه با قامت خـم آمده است
: امتیاز
|
آغاز محرم و ورود اهل بیت به کربلا
شکرخدا زهرا دوباره رزق این نوکر نوشت با دست بشکسته مرا روزی خور این در نوشت هرگز نمیکردم گمان اینجا مرا راهم دهند نام مرا در بین نوکرها خودش آخر نوشت روز ازل وقتی خدا روزیِ عالم را نوشت ارباب را ارباب و ما را بر درش قنبر نوشت در عرش حق پیراهن خونین او آویختند بیخود نبوده گر خدا این قلب را مضطر نوشت نام حسین فـاطـمه اشک مرا جـاری کند رحمت به شیر مادرم، صد شکر بر این سرنوشت هرکس که شد در این دهه دلدادۀ کوی حسین زینب برای او نمازِ صبحِ بالاسر نوشت حبُّ الحسین نعـمتی، قـبرُ الحسین قبلـتی این جمله را هر نوکری در قلب خود با زر نوشت من زارَهُ فِی کربلا زارَ العلی فی عرشه این را همان اول خدا در عرش بر سردر نوشت میگفت زینب از فراز تل برادر جان ببین آنکس که تقدیر تو بیانگشت و انگشتر نوشت
: امتیاز
|
آغاز محرم و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام
پشتم از بار گناهم بخدا خـم شده است اتصالم به کریمان چقدر کم شده است شـرف آدمـیـت ریـخـتـه در گـریـۀ تو آدم از گریه به تو بود که آدم شده است
: امتیاز
|
آغاز محرم و ورود اهل بیت به کربلا
رنگ سیاه و سرخی پرچم رسیده است شأن نـزول سـورۀ مـریم رسیده است شـال و لـبـاس مـشکـی ما را بیـاورید حی علی العزا که محـرم رسیده است درمـان درد مـا بخـدا با طبـیب نیست شکر خدا که دارو مرهم رسیده است فـطرس بیا وسینه زنان را نظاره کن ماه عـزا و نـوحه و مـاتم رسیده است هرکس به قدر ظرفیتش فیض میبرد زین رو گهی زیاد و گهی کم رسیده است دریای بخشش است و فقط رزق میدهد هرچه به ما رسیده از این یم رسیده است شـاهـی کـه آبـروی گـدا را نـمـیبـرد آوازهاش به گوش دو عالم رسیده است پیغـمبران برای غـمـش گریه کردهاند این گریهها ز حضرت آدم رسیده است مهمانمان بکن دو سه خط روضه، روضه خوان فصل نـزول بـارش نم نم رسیده است عـصر دهم صدای عـلـیکـن با لـفـرار ای وای از آتشی که به مخیم رسیده است بلـوا شده است در ته گـودال وای من آنجا عـقـیله با قـد خـم هم رسیده است هر چند وضع غارت او نامنـظم است رختش به هر قبیله منظـم رسیده است
: امتیاز
|
آغاز ماه محرم و مناجات اول مجلس
بوی اسپـنـد ز مـاتـم کـدههـا میآیـد بوی سیب از حرم خون خدا میآید همه جا پُر شده از زمزمۀ وای حسین مـاه جـانـبازی شـاه دو سـرا میآیـد کعبه گشته است سیه پوش حسین ابن علی بوی خون در وسط عرش خدا میآید وسط عرش شده روضه مظلوم به پا دم کـشـتـند حسیـن را ز سـما میآید چـقـدر پـیـرهـن مشـکـی مـاه مـاتـم بـه تـن نـوکــر اربــاب ولا مـیآیـد نوحۀ باز چه شور است روی پرچمها روی دیـوار حـسیـنـیـه نـما مـیآیـد روضه خوانها همه دارند گریز گودال بر سر خواهر او وای چهها میآید دم ای وای غـریبم چه شده ای مادر به زبـانـش وسـط دشت بـلا میآیـد وای از آن لحظه که در زیر سنان و نیزه ز هـمان حنـجـر ببریده صدا میآید
: امتیاز
|
آغاز محرم و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام
در دل شوریدهام غمهای عـالم ریخته حال و روزم در غمت ای یار درهم ریخته ما برای گریهایم و از همان روز ازل چـنـتۀ ما را خـدا اندوه و ماتـم ریخته آن خدایی که شما را نور مطلق آفرید در سر ما شوری از ماه محرم ریخته در عزای آن سری که از بدن گشته جدا بین خیمه آنقدر در سینهها غـم ریخته از صدای آنکه پای نیزه گریه میکند روی دامان ملایک اشک نم نم ریخته
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب در ورود اهل بیت به کربلا
ای امـیـر قـافـله، دل بـیقـراری میکند تا که از غصه نمیرم گریه یاری میکند جان من کم تر بگو، کرب وبلا، کرب وبلا نام این صحرا ز دیده اشک جاری میکند گوئیا میبینم اینجا صبح تا قبل غـروب هر طرف یک بانوئی را سوگواری میکند اولین تصویر جسم ارباً اربای علی ست دشت را دشمن از او آئینه کاری میکند گوئیا میبـیـنم اینجا دور تو بگـرفـتهاند زان میانه رأس تو نیزه سواری میکند دشمنت سر تا به پایت را به غارت میبرد بهر یک پیراهن کهنه چه کاری میکند
: امتیاز
|
آغاز محرم و ورود اهل بیت به کربلا
آمدی ای حاجی کرب و بلا حجت قبول سر در آوردی چرا از نینوا حجت قبول صاحب کعبه! چـرا از کعبه آواره شدی کعبهات اینجاست ای خون خدا؟ حجت قبول این بیابان جای اهل البیت پیغـمـبر نبود پس چه شد آن وعدهها آن باغها حجت قبول قاضریّه جای امنِ منزل و بیـتوته نیست آمد استـقـبالـتان سر نیـزهها حجت قبول گوئیا این سرزمین قربانگه یـاران تست قـتلگاهت میشود جای منا حجت قـبول از حرم تا قتلگه سعیِ صفا و مروه است ای عجب حج شما دارد صفا حجت قبول جای زمزم خون بجوشد از گلوی اصغرت هدیه کردی کودک شش ماهه را حجت قبول تا قدم بر خـاک پاک کـربـلا بـگـذاشـتی قلب زینب شد پُر از درد و بلا حجت قبول گـفتی ای ساقی ببـین بِین دو نهرِ آب را پشت آن گودال کن خیمه بپا حجت قبول ای عـلـمـدار سپـاهـم بارهـا را وا کـنـید خارها را از بیابان کن جدا حجت قـبول دختر نازم که جا خوش کرده بر دوشِ عمو بر زمین پایش نـیاید یا اخـا حجـت قبول اکبرم اینک برای خواهـرم گـیرد رکاب هیچ نامحرم نـبـیـند عمه را حجت قبول میرسد روزی که یک مَحرم نداری زینبا بعد من هـستی اسیـر اشقـیـا حجت قبول زیر سـم اسبـها این استخـوانهـا بـشکـنـد پس ندا آیـد ز عـرش کـبریا حجت قبول میرود سرها به نیزه میشوم من بیکفن از جنان گوید مرا خیرالنساء حجت قبول حجّ ابراهـیـمی از حجّ حـسیـنی سر زند ای مـریـد کـشتههای کـربلا حجت قبول
: امتیاز
|
زبانحال حضرت زینب سلام الله علیها در ورود به کربلا
پـنـجـۀ هجـر گـریـبان مرا میخـواهد غُصه گـیسوی پریشانِ مرا میخواهد هـجـمـۀ بـاد خـزان اسـت تـبـر آورده هـمه گـلهای گـلستانِ مـرا میخواهد بوی خون میدهد این دشت خدا خیر کند این چه خاکیست که سامان مرا میخواهد آه تـاوان جـدائی تو جـز مُـردن نیست بیتـو پس دادنِ تـاوان مـرا میخواهد غـربت دیـدۀ بـارانـیت ای دلـخـوشیـم آتـش افـروخـته دامـانِ مرا میخـواهد لشکر نیزه که چشم از تو نگیرد نکند جـان من آمده و جـانِ مـرا میخـواهد چکمۀ کیست که کُفرانه رجز میخواند نـکـنـد سـیـنـۀ قــرآن مـرا میخـواهـد کُشت دلشوره مرا آخرِ این راه کجاست؟ این زمین مهجة قلبم نکند کرب و بلاست ناگهان دلهره بر پیکرِ من ریخته است کربلا گفتی و بال و پر من ریخته است این غباری که از این دشت به رویِ تو نشست پیشتر خاک عزا بر سرِ من ریخته است لحظهای روز دهم از نظرم سرخ گذشت دیدم آنچه به دلِ مضطرِ من ریخته است هر طرف چشم من افتاد به صحرا دیدم تن بیسر شده دور و بَرِ من ریخته است دیدم از خـیره گی تیر عـدو لختۀ خون جای شیر از دو لب اصغرِ من ریخته است غارت پیرهن پاره اگر طـولانی است گرگ از بسکه سرِ دلبرِ من ریخته است آخــرِ راه رسـیــدیـم بــیــا بــرگـردیـم تـا که داغ تـو نـدیـدیـم بـیـا بـرگـردیـم
: امتیاز
|
ترسیم حالات حضرت زینب هنگام ورود به کربلا
زینب چو دید کرب و بلا را دلش گرفت بانـویـمان به وسعـت دنیا دلش گرفت حسّی غریب در دل او جا گرفـته بود آهـی کشید و بعد هـمانجا دلـش گرفت انـگـار مــادر انــدکـی نــالـه مـیکـنـد زینب گریست حضرت زهرا دلش گرفت از ناقه روی دست عـمویش پیـاده شد هر کودکی که از تب صحرا دلش گرفت با ایـنکه دور نـاقـۀ عـمّـه مـحـارمـنـد امـا مـیـان حـلـقـۀ آنـهـا دلـش گـرفـت بغضی شکست آه دلی سوخت در حرم زینب رسید کرب و بلا خاک بر سرم
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بــاز هــم اشکِ مــرا آهِ تـو در آورده بـاز این شـال زِ حـالِ تو خـبـر آورده دست دارم به دعا کار به مژگان نرسد ریخت این سیل و سر راه جگر آورده چـشم تو زخـم شده چـشم مرا باز کند خواندهای روضهای و باز ثـمر آورده بال و پر ریخته بودم که مرا فطرس برد بـالِ اُفـتـادهام از لـطـفِ تـو پَـر آورده تُـربتـت تـربـیـتـم کـرد و بـلا را بُرده خـاکِ تو هـمرَه خود چشم نظر آورده مادرت گفت حسین و جگرت ریخت بهم بـاز پیـراهـنـی از عـرش مگـر آورده کوه هم موقع این روضه زمین میاُفتد داغِ سنـگــیـن شـمـا دردِ کـمـر آورده عـمۀ کـوچکت از خواب پرید و نالـید از سـفـر کـردۀ من نـیـزه خـبر آورده خیزران کارِ تماشایِ مرا مُشکل کرد وای در پـیـشِ لـبـت تَـرکـۀ تَـر آورده
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
هر قدر میخواهد این دل، این دلِ تنها تو را در عوض هرگز نمیخواهد دمی دنیا تو را خاكِ عالم بر سرِ دنیا، كه چشمِ دوستان جست و جو باید كند در سینۀ صحرا تو را تو ز رحمت خواستی دستم بگیری یوسفا لیک میراند گناه از خانههای ما تو را نـالـۀ آقـا بــیـایِ مـا كـجـا، آن نــالــهای كه زده در بینِ آن دیوار و در، زهرا تو را روز، روزِ توست، چون روزِ عمویِ توست، آه كم نخواهد داشت هرگز روزِ تاسوعا تو را گرچه میگویند هستی در تمامِ روضهها بیشتر حس میكنم در روضۀ سقّا تو را دستهـایم را دخـیـلِ دسـتِ آقـایـی كـنـم كه خبر داده است از حاجاتِ نوكرها تو را با دَمِ "ای ساقی لبتشنگان" خواهیم خواند در عـزایِ ساقـیِ لبتـشنگـان، آقا تو را
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
دست ما نیست به چشم تو گرفتار شدیم همهاش کار خودت بود خریدار شدیم خواب دیدیم که تو آمدهای اما حیف... صبح شد با جگر سوخته بـیدار شدیـم نـظرت آمد و دیـدیـم گـنهکـاری رفت نظـرت رفـت، وَ دیـدیم گـنهکار شدیم ذرّهای شانـۀ ما بـار غـمت را نکـشید گرچه یک عمر فقط نوکر سربار شدیم حیف از عمر گرانمایه که خرج تو نشد شرمسار تو از این جمعۀ بسیار شدیم ز عـلاج دگران درد بُوَد خوش ما را نظـر لـطف تو دیـدیـم که بـیمار شدیم واقعاً جای سؤال است که از بهر ظهور ما چه کردیم که اینگونه طلبکار شدیم؟! لحظه لحظه به خدا جای شهیدان خالی ست حیف جا مـانده از آن قافـلـۀ یار شدیم آرزو هـست بـبـیـنـیم هـمین زودی ها زائر نیمه شب صحـن عـلـمـدار شدیم
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
زلـفی به بـاد داده پـریـشان تـرم کـنید آبـم کـنـیـد از غـم و بـاران تـرم کـنید از روضهای به روضه دیگر روانهایم از این که هست بیسر و سامان ترم کنید بر چشمهای من نمی از چشم خود دهید امشب کـنار لطف کـریمان، تـرم کنید من قـبـلـۀ دلـم متـمایـل به کـربـلاست من را حرم برید و مسلـمان ترم کـنید زخـمی شده ست سیـنـه ما پـای آهتان روضه بخوان که چاک گریبان ترم کنید خون میچکد ز گوشه چشمت عزیز دل امشب حسین گـفته و بیجان ترم کنید امشب خدا به کرب وبلا صبرتان دهد امشب چه روضهای ست خدا صبرتان دهد
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
به بـزم مـاتـم جـدّت، بـیـا ابـا صالح شـده مـحـرّم جـدّت، بـیـا ابـا صالـح شعار صبح ظهور تو یا لثارات است به زیـر پـرچـم جـدّت، بیا اباصالح به اشک چـشم محـبـان سیـد الشهـدا که ریخت در غم جدّت، بیا اباصالح هنوز خـون گـلوی حسین میجوشد به حُـرمت دَم جـدّت، بـیا ابـا صالح چقدر خجلت بابا ز کودکش سخت است به اشـک نـم نـم جدّت، بیا اباصالح به لحظهای که به زانو، کشان کشان آمد کـنار عـلـقـمـه، جـدّت، بیا اباصالح نوای «انکسر ظهری» اَش بگوش آید به قـامت خـم جـدّت، بـیـا ابـاصالـح قسم به غربت شیب الخضیب کرببلا به ذبـح اعـظـم جـدّت، بـیا اباصالح به جا به جا شدن آیههای یک سوره به جـسم درهـم جدّت، بـیا ابـاصالح یکی لـباس تنـش بُرده و یکی دیگر ربـوده خـاتـم جـدّت، بـیا ابـاصالـح دعـای آخــر او در مـیـان گـودالـی نـموده زَمـزَمـه جـدّت: بیا اباصالح
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
پـنهان کنم چگـونه هـویـدایی تو را یا بین سیـنه شـرح دل آرایـی تو را ظرف مرا شکستی و حالا نشستهام تا رو کـنم حـکـایـت لـیـلایـی تو را نفسی لک الوقاء... به عالم نمیدهم بـنـده شدن به درگـه مـولایی تو را خـیلی دعـا برای دلـم کـردهای ولی خـیلی شکستهام دل زهـرایی تو را در غـفلت زمانه فـرامـوش کـردهام درد غـریـبی و غـم تـنـهـایی تو را باید چه کرد این همه رسوایی مرا؟ باید چه کـرد این هـمه آقایی تو را؟ دل مُـردهام ولـی به حـسیـنـیه آمـدم تا جست و جو کنم دم عیسایی تو را با گریه گفت زینب کـبری، برادرم سنگی شکسته روی تماشایی تو را دیروز آیه خواندی و با خیزران یزید برهم زده بـلاغت و شیـوایی تو را
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
سرد است بیحضور تو حال و هوای ما بغضش گرفته دست قنوت دعای ما وقتی که نیستی بخـدا بیحضور تو هر شب قدم زده غمِ تو پا به پای ما
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
درمـانـدهام…چـیزی نـدارم غـیر آهـم این قحـطی اشک دو چـشـمانم گـواهم اصلا حواسم به تو و تنهاییات نیست شـرمـنـده آقـای غـریـبـم، رو سـیـاهـم هـنـگـام مـعـصـیت به یـاد تـو نـبـودم تو گـریه کردی جای من بر اشتـبـاهم ای آبــرو دار! آبــرویــم را نــبــردی طوری که اصلا فکر کردم بی گناهم میترسم آخـر سر ز چـشمانت بیـفـتم بر این گدایت رحم کن ای تکـیه گاهم دیگـر برایم طاقـت و صبـری نـمـانده میافـتد آخـر سر به روی تو نگـاهم؟ اصلا مرا چه به وصال و شِکوه از هجر؟! وقتی که آنقدر از شما دور است راهم گیرم که بین معصیت بال و پرم سوخت گـیرم حـقـیری بینـوا در قـعـر چـاهم با ایـن هـمـه وضـع بـدم مـثـل تـو آقـا گـریـان شاه بیکـفـن هر صبحـگـاهـم جانها فـدای خواهری که ناله میزد: ای کـشـتۀ افـتـاده قـعـر قـتـلـگـاهـم… آخر تو را با قتل صبر از من گرفـتند حالا بـبـین بییـار و بیپشت و پناهـم خلخال و زیورها شده غارت چه سازم؟ هـمـراه دخــتـرهـات در بـنـد سـپـاهـم دور از وطن، ای جان من، تکّه حصیری جـای کـفـن آخـر بـرایـت شـد فـراهـم
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
عُمْر خود را به تمنّا گُذراندن خوب است صبح و شب در طلبت اشک فشاندن خوب است چشـمهای تو اگر ساقـی مجـلس باشـنــد دست بر پهلوی پیمانه رساندن خوب است لب هجران زده گــان را به تلافیِ فِراق جرعهای از میِ وصل تو چشاندن خوب است مثـل آقـای خـراسـانی و در مسـلـک تو بنده را در برِ ارباب نشاندن خوب است زندگی با تو همان قدر که لذّت بخش است بیتو بالعکس، فقط زنده نماندن خوب است مــژدۀ آمــدنـت را چـو بــیـارد نــوروز گَرد و خاک از تن این خانه تکاندن خوب است عصر هر جمعۀ دلگیر به خودم میگویم: حرف گودال که شد فاش نخواندن خوب است کاش آن رذل سیه دل ز خودش میپرسید تیغ را بر گلوی تشنه کِـشاندن خوب است؟ چهارده قرن گذشته ست و نگـفـتند چرا اسب روی بدن کُشته، دواندن خوب است
: امتیاز
|
مناجات محرمی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
این دل آلـودهام دلـبـر نمیخـواهـد مگـر حضرت صاحب زمان نوکر نمیخواهد مگر بال پـرواز مـرا سـوزانـد نـارِ معـصیت مرغِ دل تا بامِ دلبر، پر نمیخواهد مگر غفلت از تو اوج بدبختیِ ما شد ای دریغ چارهای این دردِ زجرآور نمیخواهد مگر راه گـم کردم بیا یابنالحسن دستم بگـیر ظلمتِ این سینه پیغمبر نمیخواهد مگر چند وقتی میشود از زندگی سیرم دگر نوکرت چیزی ز تو دیگر نمیخواهد، مگر روزیِ یکبار روضه در شبِ جمعه حرم من یقین دارم، دعا باور نمیخواهد مگر " إنَّ لِقَتْلِ الْحُسَيْنِ " یعـنی دل آلـودهام... شعلهای در زیر خاکستر نمیخواهد مگر خواستم گـریه کنم فرمود فَابْـكِ لِلْحُـسَيْنِ گریه بر ارباب، چشمِ تر نمیخواهد مگر مادری از عرش آمد سمت خاک کربلا گفت: این پیکر، کفن آخر نمیخواهد مگر دست بردار از سرش ای دشمن دین خدا یک سؤال، ارباب انگشتر نمیخواهد مگر
: امتیاز
|